لحظه ای که نسرین پروین تصمیم گرفت به زندگی خود پایان ندهد، تصمیم به فرار گرفت.
او تا لبهی پنجرهی مرتفع خانهی مادرش رفته بود و پاهایش روی آخرین خط جداکنندهی دنیای جامد پشت سرش و قطرهی هوای مقابلش ایستاده بود.
اما همانطور که برای پریدن آماده شد، به بیرون نگاه کرد و دید شگفت انگیز و به ظاهر غیرممکنی از آینده پیدا کرد. در حالی که نسرین با وحشت تماشا می کرد، دختر دیگری هم سن او از پشت بام خانه ای نزدیک پرید. زن جوان بر اثر اصابت ضربه شدید به کمر به زمین افتاد و به شدت مجروح شد.
نسرین تصمیم گرفت که پا گذاشتن به هوا، قطرات و خاک برای او نیست. اما او به همان اندازه مطمئن بود که نمیتواند آنطور که خانوادهاش میخواستند او را محدود کنند، زندگی کند.
نسرین تنها 16 سال داشت، اما خانواده اش قبلاً با پسر عموی پدرش که تا قبل از نامزدی او را ندیده بود نامزد کرده بودند. او گفت کبودیهایی که بدنش را در زمانی که پدرشوهرش کار میکرد، نشان میدهد که آیندهای پر از خشونت و درد در انتظارش است.
این اتفاقی بود که توضیحی را که زن جوان دیگری درست همان طور که نصری و چند ثانیه قبل فکر می کرد سعی در خودکشی داشت، نادیده گرفت. اما او در آن لحظه بیش از نجات جان نصری انجام داد – او فرصت مهمی را برای فرار تنها چند ساعت بعد فراهم کرد.
***
این اولین قسمت از سریال Girls of India استدرباره یکی از عمیق ترین خطوط گسل در سیاست و جامعه هند: درگیری بر سر آینده زنان جوانی که در حال دستیابی به فرصت های جدید ارائه شده توسط کشوری به سرعت در حال تغییر هستند.
تلاش هند برای جذب میلیونها نفر به طبقه متوسط اکنون تا حدی به این بستگی دارد که آیا زنان جوان میتوانند ازدواج را به تأخیر بیندازند تا کار دستمزدی بگیرند یا با کار کردن در خارج از خانه بعد از ازدواج سنت شکنی کنند. زنان هندی بیشتر و بیشتر از نیروی کار خارج می شوند یا هرگز وارد نیروی کار نمی شوند.
انتظارات از محدود شدن زنان به نقش های مراقبتی در خانه، هم برای حفظ آبروی خود و هم برای اجازه دادن به کار بدون مزد آنها به عنوان یک شبکه ایمنی اجتماعی و اقتصادی، بسیاری از زنان را از مشارکت در زندگی عمومی باز می دارد. اما حتی کسانی که به سرعت فرار از حوزه درونی دست می یابند، اغلب متوجه می شوند که گزینه های کمی برای آنها وجود دارد.
***
نسرین به زندگی در خارج از روستای خود امیدوار بود در ایالت بنگال غربی، جایی که خانواده او پس از رفتن پدرش برای کار به عنوان کارگر در عربستان سعودی، از دهلی نو نقل مکان کرده بودند. او برای آموزش خود بسیار تلاش کرد. به دلیل مخالفت های مادر و مادربزرگش، او خود را در یک مدرسه محلی ثبت نام کرد، اگرچه کلاس ها به زبان بنگالی بود، زبانی که او بلد نبود.
نسرین در روستا هر وقت می توانست بین کارهای خسته کننده آب آوردن از چاه دوردست، تعمیر دیوارهای گلی خانه خانواده اش و کارهای روزانه آشپزی و نظافت می خواند.
مادر و مادربزرگ نصری از او انتظار داشتند که راه خودشان را دنبال کند: ترک تحصیل، ازدواج در نوجوانی و سپس زندگی تنهایی در خانه در نقش های سنتی همسر، عروس و مادر. تحصیلات نصری که به سختی به دست آورده بود هدر می رفت.
به نظر غیرممکن به نظر می رسید که ازدواج کند. اجتناب از آن به معنای ترک خانه و خانواده اش، شاید برای همیشه است.
***
خانوادههای فقیر در هند با دختران جاهطلب باید با حساب سختی دست و پنجه نرم کنند: برای پاداش نامشخص در آینده چقدر باید سرمایه گذاری کنند و چقدر ریسک باید بپذیرند؟ و به همان اندازه مهم، چه کسی باید این تصمیم را بگیرد؟
از دیدگاه والدین، به ویژه پدران، گزینه پرخطر این است که به دخترانشان اجازه دهند ازدواج را به تأخیر بیندازند، تحصیلات خود را تکمیل کنند و کاری پیدا کنند که استقلال مالی برای آنها به ارمغان بیاورد.
دختری که شغل یقه سفیدی پیدا میکند میتواند خانوادهاش را از فقر نجات دهد و به طبقه متوسط طبقه متوسط هند وارد کند. او همچنین می تواند با داماد با موقعیت بالاتر مطابقت داشته باشد و موقعیت اجتماعی خانواده را بالا ببرد.
اما این گزینه هزینه های اولیه بالایی به صورت هزینه مدرسه و سال های اضافی نگهداری دختر در خانه دارد. اگر هدف همه آن سرمایه گذاری ها و ریسک ها هرگز محقق نشود چه؟
***
وقتی نصر 15 ساله بود، پدر و مادرش او را با مردی 10 سال بزرگتر از او نامزد کردند. پسر عموی اولی که هرگز او را ندید، که در عربستان سعودی کار می کند و خانواده اش در روستای او زندگی می کنند.
بلافاصله زندگی او تغییر کرد. خانواده نامزد او با نسرین به گونه ای رفتار کردند که گویی او قبلاً یکی از اعضای خانواده آنهاست و از او خواستند که همچنان به تصمیمات همسرش احترام بگذارد. آنها اصرار کردند نصری مدرسه را ترک کند، به او گفتند که با بهترین دوستش صحبت نکند و در نهایت او را از بیرون رفتن منع کردند. در عوض، او مجبور شد ساعت 5 صبح از خواب بیدار شود و به خانه شوهر شوهر آینده اش برود و روزهایش را به انجام کارهای خانه سپری کند تا کارهایی را که بعد از ازدواج انجام می دهد، انجام دهد.
نسرین گفت که یک شب بعد از اینکه برادر نامزدش به او شام داده بود، او را در گوشه ای گرفت، روی تخت هل داد و شروع به گرفتن بدنش کرد تا اینکه فریادهای او باعث شد عمه اش فرار کند.
چند هفته بعد، همین برادر با جستجوی تلفن نصری، پیام هایی را پیدا کرد که به اشتباه به این نتیجه رسیده بود که او به نامزدش خیانت کرده است. او گفت که قبل از اینکه نصری شروع به کتک زدن او کند، وقت توضیح دادن ندارد.
دوباره عمه صدای جیغ نصری را شنید و دوان دوان آمد. اما این بار هم شروع به زدن نصری کرد. وقتی مشت ها و تکه چوبی بارید، نسرین فکر کرد او را می کشند.
***
از سال 1978، سن قانونی ازدواج برای زنان در هند 18 سال است. از آن زمان، ازدواج کودکان کمتر رایج شده است و حمایت های قانونی بیشتری برای دختران در سال 2006 اضافه شد. اما بر اساس داده های یونیسف، از هر 4 زن، 1 نفر قبل از 18 سالگی و از هر 20 زن، 1 نفر قبل از 15 سالگی ازدواج می کنند.
عروسهای مسنتر، حتی در 20 سالگی، اغلب توسط خانوادههای داماد کمتر مورد پسند قرار میگیرند، بنابراین به تعویق انداختن ازدواج خطر افزایش شدید جهیزیههای پرداختی توسط خانوادههای زنان را به دنبال دارد. هر چه دختر بیشتر مجرد بماند، شایعات در مورد عفت او زمان بیشتری به ازدواج او می دهد.
زنان جوان ترس بیشتری برای خود دارند. ازدواج نادرست می تواند خطرات فاجعه باری به همراه داشته باشد: خشونت خانگی، تجاوز زناشویی – که در هند جرم انگاری نمی شود – یا حتی قتل. حتی در بسیاری از بهترین سناریوها، عروسها ممکن است همچنان در خانه محبوس باشند، جاهطلبیهای آنها به دلیل وظایف تحمیلی توسط شوهران و همسرشان محدود میشود.
***
شبی که همسایه نصری از پنجره پرید، همه جا مانده از خانواده به خانه همسایه رفتند و نصری را در خانه تنها گذاشتند. او با عجله کیف را بسته بندی کرد، نوار بهداشتی و 5000 روپیه (حدود 60 دلار) از هدایای نامزدی که مادرش و سایر اعضای خانواده به او دادند، پس انداز کرد. هوا سرد بود، بنابراین او یک ژاکت و سپس یک ملافه اضافه کرد. قبل از بازگشت خانواده اش، او همه چیز را زیر بوته ای بیرون از خانه پنهان کرد. سپس منتظر ماند.
حوالی ساعت 3 شب نصر از رختخواب بیرون خزید و مراقب بود مادرش را که کنارش خوابیده بود بیدار نکند. از خانه بیرون زد و کیفش را از مخفیگاهش برداشت و شروع به دویدن کرد.
از خانه نصری تا جاده اصلی در امتداد مسیری تاریک از میان روستای بی نور حدود نیم مایل راه بود. نسرین میدانست که خطرات ممکن است در شب کمین کنند: مارها، مردان خشن، سگهای وحشی که به مردم حمله میکنند و میکشند. صدای پارس سگ ها را می شنید، اما نمی توانست تشخیص دهد کجا هستند.
ساعاتی بود که خانواده اش از خواب بیدار شدند و فهمیدند او گم شده است. اگر قبل از اینکه زنگ خطر را به صدا درآوردند دور نبود، تلاش فرار او با شکست مواجه می شد.
او ذهن و بدن خود را روی یک هدف متمرکز کرد: فقط فرار کن.
بومیکا ساراسواتی، نیکیتا جین و آندره آ بروس به گزارش کمک کرد.