وقتی فرصت دیدن یکسری اپرا را بهسرعت به دست میآورید، کانون شروع به ساختن روایتها برای شما میکند.
ناگهان آشکار به نظر می رسد که “مدآ” کروبینی از سال 1797 – که اپرای متروپولیتن فصل خود را با آن در روز سه شنبه افتتاح کرد – جوانه ای از الهام را برای شخصیت اصلی خود در الترای حسادت آمیز و جادوگر “Idomeneo” (1781) موتزارت پیدا کرد. Met عصر روز بعد اجرا کرد.
و اگر شما هم مثل من روز پنجشنبه برای تکمیل این ماراتن کوچک در خانه بودید، احساس میکردید که کاترینا اسماعیلوا، ضدقهرمان قاتل و سرکش شوستاکوویچ «بانو مکبث متسنسک» (1934)، در سال 1934 حامله شده است. سنت مدیا: زنی که همدردی ما را جلب می کند، حتی وقتی جنایاتش ما را دفع می کند.
چه هفته ای. سه تا از به یاد ماندنی ترین قطعات اپرا، هر کدام متمایز، هیچ کدام بیش از حد آشنا نیستند، همه با دقت و اشتیاق اجرا شده اند.
استانداردهای حاکم بر کارنامه حذف نشده اند: “توسکا” هفته آینده بازمی گردد و “لا تراویاتا” چند هفته بعد دنبال می شود. اما این سه نفر ابتدایی نباید توسط تازه واردانی که نسبت به عناوین کمیاب تر محتاط هستند نادیده گرفته شود. هر کسی می تواند از هر یک از این قطعات لذت ببرد. فقط شاه بلوط های پوچینی و وردی نیستند که می توانند با مخاطبان گسترده صحبت کنند.
این به ویژه در مورد «بانو مکبث متسنسک» صدق می کند، تصویری که شوستاکوویچ وحشیانه از جامعه روسیه به طور غیرمجاز، با جنایت و فساد بیداد می کند. در سال 1994، کارگردان گراهام ویک، این قطعه را از فضای قرن نوزدهمی آن به شکلی درآورد که در آن زمان امروز بود: یک ملت پس از شوروی مست از سرمایه داری به سبک آمریکایی، در رویای تب شاخدار از آسمان آبی حومه شهر، کتاب های کمیک، AstroTurf و عروس های زوال عقل که از جاروبرقی مانند تفنگ استفاده می کنند.
تقریباً 30 سال بعد، یکی از زندهترین نمایشهای Met باقی میماند، و این احیای سوزان، ادای احترامی مناسب به ویک، هنرمند رویایی و رهبر شرکت اپرا است که سال گذشته در 67 سالگی بر اثر کووید-19 درگذشت.
براندون جووانوویچ تنور با وقاحتی خستگی ناپذیر در نقش سرگئی مرد-کودکی آواز خواند که رابطه اش با کاترینای کسل کننده هر دوی آنها را خراب می کند. باس-باریتون جان ریلیا در حالی که پدرشوهری را که قبل از کشتن پسرش و سرگئی مسموم می کند، قوی غر می زد. گروه کر خود را وارد صحنهسازی پر سر و صدا کرد، و گروه بازیگران پرطرفدار شامل گوران جوریک (که برای اولین بار در Met ظاهر شد، به عنوان یک کشیش گناهکار شادمانه) و الکساندر تسیمبالیوک (سیلی از جدیت پر صدا در نقش محکوم قدیمی) بودند.
اما اپرا تحت سلطه کاترینا، لیدی مکبث مکر آن است. سوپرانو سوپرانو سوتلانا سوزدتلوا، در اولین اولین فیلم فوق العاده در Met، کاملاً با روحیه و اغلب به صورت مغناطیسی آرام دیده می شود، گویی از دنیایی که به دور او می چرخد مبهوت شده است. صدای او با بالا رفتن سطح و شدت آن، تند و تیز می شود، اما هرگز زشت نیست. هنگامی که سرگئی برای اولین بار کاترینا را اغوا می کند و او با خواندن “من یک زن متاهل هستم” مقاومت می کند، سوزدتلوا لطافت عجیب و غریب این خط را منتقل می کند. این صادقانه نیست، اما شوخی نیست.
همچنین کری-لین ویلسون، روی سکو، اولین شرکت قابل توجهی را داشت. در حالی که ویلسون، که با پیتر گلب، مدیر کل Met ازدواج کرده است، یک رهبر ارکستر باتجربه است، زمانی که فصل اعلام شد در مورد برگزاری یک کنسرت آلو برای همسر رئیس، نارضایتی هایی وجود داشت.
اما کیفیت کار او در روز پنجشنبه برای خودش صحبت کرد. موسیقی عظیم شوستاکوویچ از سکوت به شدت به کر کنندهای تبدیل میشود، و ویلسون در آن راهپیماییهای برنجینی متلاشیکننده، بدون اینکه زیادهروی کند، رهبری ارکستر را بر عهده داشت، و در امتداد غزلیات حیرتانگیز در حالی که موسیقی را فشرده و متشنج نگه میداشت.
در واقع، ظریفترین و آشکارا زیباترین قسمتها جزو بهترینها بودند، مانند سپیدهدم درخشان که کاترینا و سرگئی پس از تصادفات مرگبار در مراسم تشییع جنازه پدرشوهرش از خواب بیدار شدند. راه سیبری در آخرین عمل. برخی از صحنه های دیوانه وار هنوز به مرحله قفل در روز پنجشنبه نرسیده بودند، اما این اجرای بسیار خوبی بود.
یکی دیگر از استادان، مانفرد هونک، نیز روز چهارشنبه با ملودیهای دردناک و عظمت کرال “Idomeneo” – مانند “Medea”، داستانی از یونان باستان، اولین حضور چشمگیری در Met داشت. جیمز لوین این اپرا را که درباره عذابهای خانواده سلطنتی در مواجهه با تقاضای نپتون برای قربانی کردن انسان در طول جنگ تروا بود، برای اولین بار در سال 1982 به شرکت آورد و او به تنهایی آن را به چیزی همیشگی در اینجا تبدیل کرد. . (تا پایان این اجرا، تنها 80 اجرا داشته است.)
اگرچه موتزارت اکنون اغلب محل متخصصان موسیقی اولیه است، هانک، که ارکستر سمفونیک پیتسبورگ را رهبری میکند و مهمان مکرر میدان لینکلن در فیلارمونیک نیویورک است، در سنت لوین از کلاسیک گرایی ارکستری بزرگ است. با نشاط غنی، اما بدون تمپوهای مسابقه ای پای گربه ای که این روزها مد شده اند.
صحنهپردازی نئوکلاسیک ژانپیر پونل در سن ۴۰ سالگی همچنان تحسینبرانگیز است، و در بازی ویرانهها و جنجالهایش هوشمندانه است. سوپرانو یانگ فانگ، که در Met در موتزارت ضروری است، با گرمای ابریشمی و درخشش چابک در نقش ایلیا، شاهزاده خانم تروا که عاشق آیدامانته، شاهزاده کرت است، می خواند، جایی که او را به عنوان زندانی برده اند. به عنوان آیدامانت – که توسط پدرش، ایدومنئو، به عنوان قربانی نپتون مشخص شد – لحن کیت لیندزی، میزانسن سوپرانو، کلاهدار، کمی دودی و سایهدار بود.
مایکل اسپایرس تنور که در اوایل سال 2020، پس از اجرای یک جفت کنسرت برلیوز با کمپانی در اوایل سال 2020، اولین حضور خود را در فیلم Met در نقش اصلی اپرا انجام داد، چند ماه در جشنواره اکس آن پروونس فرانسه آزادتر از ایدومنئو به نظر رسید. پیش.
اما علیرغم وضوح دلپذیر و شیرینی لحنش، او در عبارات طولانی آریا «فور دل مار» و امتدادش در قسمت بالای صدایش در انتهای آن شماره کاملاً راحت به نظر نمی رسید. نپرسید (دیکشن آتشین و صدای درخشان تنور Issachah Savage، در نقش کوچکی به عنوان کاهن اعظم، از آینده بالقوه او به عنوان یک Idomeneo صحبت کرد.)
فدریکا لومباردی، سوپرانو، حتی عبارات شناور قویتری دارد تا اینکه در نقش الترای عاشق و انتقامجو، خشم را تف کند. این شاهزاده خانم یونانی عجیب ترین عنصر اپرا است، نیرویی از وحشی که در حومه طرح در کمین است. او احساس می کند شخصیتی است که در جستجوی اپرای خودش است – و به تعبیری 15 سال بعد آن را در “مدیا” پیدا می کند.