دوست داشتن اهداکننده اسپرم

این متن با استفاده از نرم افزار تشخیص گفتار ایجاد شده است. در حالی که توسط رونویس کنندگان انسانی بازبینی شده است، ممکن است حاوی خطاهایی باشد. لطفاً قبل از نقل قول از این متن، صوت اپیزود را مرور کنید و اگر سؤالی دارید به transcripts@nytimes.com ایمیل بزنید.

آنا مارتین

از نیویورک تایمز، من آنا مارتین هستم. این عشق مدرن است.

انشا امروز درباره زنی است که می داند بچه می خواهد. او فقط باید بفهمد که چگونه باردار می شود. این مقاله به نام “جستجوی پدر برای فرزندم، (رابطه اختیاری)” نوشته کاترین دیون و خوانده شده توسط فرانکی کورزو.

[music]
فرانکی کورزو

دو روز قبل از اینکه داکوتای جنوبی را ترک کنم، من و رکس زیر هاچ بک باز ماشینم نشسته بودیم و صحبت می کردیم. در دوردست، طوفان رعد و برقی بر فراز وسعت باز دشت بزرگ به سمت ما حرکت کرد.

او با شور و شوق در مورد باتری های لیتیومی صحبت می کرد. من خودم را فردی می‌دانستم که می‌توانست به هر چیزی علاقه‌مند باشد، مخصوصاً وقتی جذب آن شخص می‌شدم. اما از خودم پرسیدم آیا به باتری ها اهمیت می دهم؟

در روایت غنایی از اتفاقی که با نزدیک شدن طوفان رخ داد، ما دیگر حرف نمی زنیم و لذت بدنمان را جدی می گرفتیم. اما من می خواستم بچه دار شوم، و این باعث شد که قرار ملاقات در اواخر دهه 30 من کمتر شبیه یک شعر و بیشتر شبیه یک مسئله ریاضی باشد.

[music]

قبل از بچه دار شدن، عاشق بودن یا ازدواج کردن، برای مدت معینی به رابطه اهمیت نمی دادم. می خواستم پدر بیولوژیکی فرزندم را دوست داشته باشم، شاید او را تحسین کنم. این در مورد آن بود. مشاهده کرده بودم که هر چه بیشتر نگران باردار شدنم بودم، کمتر متوجه عشق می‌شدم.

تشخیص اینکه کدام یک فوری تر است آسان بود. من قصد داشتم با استفاده از یک اسپرم اهداکننده ناشناس باردار شوم.

در آخرین شبی که با رکس داشتم، در چادرش بوسه می‌زدم، متوجه شدم چیزهای زیادی درباره او وجود دارد که نمی‌دانستم – چه کسی در زندگی‌اش بود، کجا کار می‌کرد، نام خانوادگی‌اش. قبل از اینکه از چادرش بیرون بیایم، شماره تلفنم را پرسید. او به میشیگان و من به کالیفرنیا رفتند. به او گفتم فکر می‌کنم باید چیزها را همان‌طور که هستند رها کنیم، که به نظرم عالی بود.

گفت چی دیوونه ای؟ و شماره اش را به من داد.

در بازگشت به خانه در بانک اسپرم محلی، پرسشنامه‌های اهداکنندگان ناشناس را بررسی کردم و سعی کردم مشخص کنم چه کسی بازی‌های ویدیویی را دوست دارد و چه کسی بیلیارد را ترجیح می‌دهد. مکالمات تلفنی با رکس، با این حال، عجیب و به یاد ماندنی بود. او عبارات پدرش را به ارث برده بود.

او تنها 30 ساله‌ای بود که می‌شناختم و دقیقاً یک بار با هواپیما سفر کرده بود – یک سفر رفت و برگشت داخلی برای شغل قبلی. او اشاره کرد که رابطه اش با یک زن در میشیگان در حال فروپاشی است. تنها چیزی که او در مورد من می دانست این بود که من بچه می خواهم.

جستجوی من برای یافتن اهداکننده متوقف شد، زیرا احساس خوبی نسبت به هیچ یک از آنها نداشتم. وقتی بالاخره به رکس در مورد برنامه ام برای مادر شدن گفتم، او گفت: “من می توانم در این زمینه به شما کمک کنم.” من سکوت کردم.

بعد گفتم: «بدون فکر همچین چیزی نگو.

“من دارم.” او علاقه ای به پدر یا پدر شدن نداشت، بنابراین ما تصور می کردیم که تا زمانی که من زایمان کنم، من و او رابطه عاشقانه ای با هم نداشته باشیم.

به زودی او مرا در کالیفرنیا ملاقات کرد. او اولین تجربه خود را از غوطه ور شدن برهنه با غریبه ها در چشمه های آب گرم و اولین تماس خود با درختان 1000 ساله چوب قرمز داشت. او گریه. او مالش هایی را پس داد که دقیق بودند، نه ناشیانه. دستانش پر از زندگی بود.

ما هنوز در حال کار بر روی ترتیب اهداکنندگان خود بودیم. ما هم داشتیم عاشق می شدیم. من رفتم تا در میشیگان پیش او بمانم، جایی که او به من یاد داد چگونه از اره برقی استفاده کنم و از مرغ ها مراقبت کنم. در نهایت، او به دنبال من برگشت و به کالیفرنیا برگشت و تمام راه را یدک کش یک تریلر خانگی پر از ابزار را رانندگی کرد.

در طول این مدت، ما سعی می‌کردیم دو داستان جداگانه زندگی کنیم – یکی که در آن هر ماه تلاش می‌کردیم باردار شویم و دیگری که در آن هنوز همدیگر را می‌شناسیم. اما هر چه بیشتر از خود لذت می بردیم، وضعیت مان گیج تر می شد.

بعد باردار شدم او واقعاً برای من هیجان زده بود. اما در باطن شروع به عقب نشینی کرد. او هنوز نمی خواست پدر یا پدر و مادر شود. ایده آن زخم های کهنه ای را از دوران کودکی او به وجود آورد. هر روز از بلاتکلیفی او، من وسوسه می شدم که سعی کنم او را متقاعد کنم که بماند. بیشتر روزها آنقدر عقل داشتم که تشخیص دهم اگر او بماند، به هر دوی ما آسیب می رساند.

روزی که کالیفرنیا را ترک کرد، از من عکسی گرفت که به نظر تسخیر شده بودم. سپس سوار ماشینش شد و به سمت شرق حرکت کرد. روز پدر بود.

پس از رفتن او، من وارد عمل شدم، با ماماها مصاحبه کردم، در اینترنت به دنبال لوازم دست دوم کودک گشتم و سعی کردم به موجودی که در شکمم بود توضیح دهم که چرا زیاد گریه می کردم. متاسفم عزیزم من خوبم فقط ناراحتم

سپس چند هفته بعد، بدون اخطار، پیامی رسید. او گفت: من یک اشتباه وحشتناک مرتکب شدم. در آن زمان می دانستم که او تنها کسی نیست.

وقتی عشق و بچه برای من مصادف شد، هنوز هم معتقد بودم که می‌توانم این دو را از هم جدا کنم و اساساً بدون تغییر بمانم. وقتی رکس رفت، به یاد آوردم که مراقبت از یک معشوق یا فرزند، به سالم‌ترین معنا، کار کثیفی است. ما عاشق نمی شویم یا بچه دار نمی شویم که دیدگاه ها و ترجیحاتمان تایید شود. ما حداقل کمی این کار را انجام می‌دهیم تا تسلط منحصربه‌فرد و تنهایی خود را نسبت به واقعیت تلطیف کنیم و به چیزهای غیرمنتظره، نامطلوب و غیرقابل توضیح دعوت کنیم.

رکس به روش خودش به این موضوع رسید. او به من گفت که از زمانی که کالیفرنیا را ترک کرده، به پادکست‌هایی درباره پدر شدن گوش می‌کرده و به عکسی که روز خروج از من گرفته بود نگاه می‌کرد. او هم گریه می کرد و می خواست برگردد. به بچه گفتم یا به من؟ گفت هر دو. و او انجام داد.

او سنگین ترین ابزار خود را فروخت، جایی که دیوارها را نقاشی کرد و خانه خود را در میشیگان برای فروش گذاشت.

و دو ماه بعد، او به موقع به کالیفرنیا بازگشت تا پسر ما را در حال به دنیا آمدن در دستان خودش بگیرد.

آنا مارتین

بعد از وقفه، از رکس می شنویم که چه چیزی باعث شد نظرش تغییر کند.

[music]

سلام رکس

رکس

سلام آنا.

آنا مارتین

پس رکس، تو هستی – تو یک پدری.

رکس

من یک پدر هستم.

آنا مارتین

شما و کیتی، نویسنده مقاله، یک بچه با هم دارید – یک پسر کوچک. از او بگو. او چیست – نام او چیست؟

رکس

ساندرو

آنا مارتین

ساندرو

رکس

آره و او اخیراً 11 ماهش شده است و یک مرد کوچک تماشایی است. این دیوانه است، خلقت و هر آنچه همراه با آن است.

آنا مارتین

من احساس می‌کنم در آن سن، یازده ماهگی، بچه‌ها همیشه چیز جدیدی یاد می‌گیرند، مثل اینکه همیشه یک ترفند جدید دارند. جدیدترین ترفند ساندرو چیست؟

رکس

من مطمئن نیستم که این یک حقه است، اما او آنقدر مشتاق است که دنیا را بررسی کند و از یک چیز به چیز دیگر برود، که اگر سعی کنید ناخن هایش را حتی در داخل خانه کوتاه کنید، دشوار است، زیرا او می خواهد برو یه کاری کن بنابراین اکنون او را در این کریر کودک Ergo قرار دادم تا فقط روی عرشه بیرون بایستد. این تمام چیزی است که واقعاً لازم است، زیرا چیزهای زیادی برای بررسی وجود دارد. و او درست آرام می شود، و به شما اجازه می دهد انگشتانش را بگیرید، و ناخن هایش را ببندید، و حدود پنج دقیقه طول می کشد، و همه چیز تمام شد.

آنا مارتین

بریدن ناخن با منظره. اول اینجا شنیدی

رکس

بله دقیقا.

آنا مارتین

بنابراین رکس، این لحظه در این مقاله وجود دارد که کیتی بالاخره باردار است و شما تصمیم می گیرید که باید به میشیگان برگردید. شما باید او را در کالیفرنیا رها کنید و به خانه خود در میشیگان برگردید. و سپس او در انشا می نویسد که شما در روز پدر رانده اید. چه احساسی داشتید که در کالیفرنیا پشت سر گذاشتید؟

رکس

هوم این سخت بود.

سعی نمی کردم آنقدر به چیزی که می روم فکر کنم. سعی می‌کردم به چیزی که به آن برمی‌گردم فکر کنم – روش زندگی کم‌مصرف کربن و تلاشم برای این کار – یعنی من یک جورهایی سازنده هستم، یک قلع‌قلم‌کننده. من فقط دوست دارم چیزها را تعمیر کنم و چیزها را بهتر کنم، و سعی کردم روی تحرک خورشیدی کار کنم. و این واقعاً هدف من بود، این بود که به عقب برگردم و روی آن کار کنم.

آنا مارتین

کمی در مورد آنچه در ذهن شما در مورد کتی می گذشت، درباره این بچه که به زندگی خود در میشیگان بازمی گشتید، بگویید.

رکس

بنابراین در مورد چیزهایی که من دوست نداشتم در مورد نحوه بزرگ شدنم فکر زیادی وجود داشت. چطور می توانست بهتر باشد؟ میدونی، وقتی بزرگ شدم میلیون ها سوال داشتم. من همیشه سعی می کردم بفهمم چرا چیزی به این صورت است.

من از پدرم سوال پرسیدم، و در یک نقطه به یاد می آورم که او برای پرسیدن سوال بر سر من فریاد زد. و من به نوعی تعجب می کنم که آیا من فقط در مسیر قرار می گرفتم. و فکر می‌کنم در یک نقطه خاص، دیگر نمی‌توانم به این مرد اعتماد کنم. پس یه جورایی ساکت شدم. این احتمالاً زمانی بود که من حدوداً شش یا هفت، هشت سال داشتم، چیزی شبیه به آن. و از آن به بعد، من با پدرم سخت تری داشتم. هنوز برای من درد زیادی وجود دارد.

آنا مارتین

آیا تا به حال آن بخش بی حوصله تر و عصبانی تر از پدرت را در خودت دیده ای که بزرگتر شدی؟

رکس

می دانید، یک مورد با شریک قبلی وجود داشت که یک بچه داشت. و صدایم را بلند کردم، کاری که پدرم اغلب با من می کرد. یک بار صدایم را بلند کردم. و در آن لحظه، به نوعی احساس می کردم که برای مدت کوتاهی به پدرم تبدیل شده ام به گونه ای که نمی خواهم خودم متحول شوم. 5 ثانیه بعد از آن واقعاً به من ضربه زد، مثل اینکه شما برای پدر شدن آماده نیستید. شما در جستجوی روح زیادی برای انجام دادن هستید و چیزهای زیادی برای فکر کردن دارید.

آنا مارتین

بنابراین شما کالیفرنیا را ترک می کنید. تو کتی رو ترک میکنی و در انشای خود، او چنین می نویسد که به طور غیرمعمول، یک متن از شما دریافت می کند. و شما می گویید، من یک اشتباه وحشتناک مرتکب شدم. چه چیز وحشتناکی در آن وجود داشت؟ چه اشتباهی بود؟

رکس

می دانید، اشتباه وحشتناک این بود که به خودم اجازه ندادم اساساً از زخم هایی که در کودکی داشتم التیام پیدا کنم. برخی از چیزهایی که دوست دارم برای من اتفاق نیفتاده باشد یا برخی از چیزهایی که آرزو دارم برای من اتفاق بیفتد، این چیزی است که من سعی خواهم کرد بیاورم.

آنا مارتین

من دوست دارم بدانم که شما چقدر به طور خاص در مورد شکستن این الگو فکر می کنید. آیا کارهایی وجود دارد که روزانه با پسرتان انجام می دهید و احساس می کنید در حال شکستن این الگو هستید؟

رکس

من فکر می کنم خیلی از آن ها واقعاً ما بازی می کنیم، می دانید؟ نمی توانم تصور کنم که برای این مرد کوچک وقت زیادی صرف کنجکاوی نکنم. او دنیای کوچک خود را دارد و همه چیز در مورد او با دیگران متفاوت است. و من خیلی هیجان زده هستم که با او وقت می گذرانم، سعی می کنم او را درک کنم، و فقط در کنار او باشم که چوب های چوبی کوچکی را به زیلوفون می کوبد. و ای کاش پدرم زمان بیشتری برای صرف کردن با من داشت، بنابراین سعی می کنم آن را به ساندرو بیاورم.

[music]
آنا مارتین

رکس یک قلع و قمع است. او عاشق ساختن چیزها است و می‌گوید چیزی که بیش از همه منتظرش است این است که به ساندرو هم می‌تواند چیزهایی بسازد. او می خواهد ساندرو از او سوال بپرسد. و اگرچه رکس ممکن است همه پاسخ‌ها را نداشته باشد، او همیشه آنجا خواهد بود و به پسرش می‌گوید که سوال کردن خوب است.

[music]

«عشق مدرن» توسط الیسا دادلی، جولیا بوترو، کریستینا جوسا و هانس بوتو تهیه شده است. توسط سارا ساراسون ویرایش شده است. این قسمت توسط دن پاول میکس شد، او همچنین موسیقی فوق العاده تم مدرن عشق را خلق کرد.

تولید دیجیتال توسط مهیما چابلانی و نل گالوگلی و تشکر ویژه از آنا دایموند در Audm. ستون «عشق مدرن» توسط دانیل جونز ویرایش شده است. میا لی سردبیر پروژه های عشق مدرن است. من آنا مارتین هستم. متشکرم که گوش دادید.

Hayden Phillips

عاشق قهوه بی عذرخواهی یک تمرین‌کننده اینترنتی متواضع. دوست حیوانات در همه جا.

پاربرگ سایت


تمامی اخبار به صورت تصادفی و رندومایز شده پس از بازنویسی رباتیک در این سایت منتشر شده و هیچ مسئولتی در قبال صحت آنها نداریم تماس با ما
Digital currencyBuyPurchase guideخبرdigital currency tutorialdigital currency channelHome Appliancesاخبار جدیدسایت ایرانیTax attorney